معرفی کتاب چرا اقتصاد فرو میریزد؟
سخنرانیهای آقای جوزف استیگلیتز بهعنوان رئیس هفدهمین همایش جهانی انجمن بینالمللی اقتصاد در سال 2014 در کتابی تحت عنوان چرا اقتصاد فرومیریزد؟ چاپشده است. کتاب مشتمل بر سه فصل است که در نخست با سه پرسش بنیادین که با رکودهای عمیق مطرح میشوند آغاز میشود.
1. سرچشمه اختلالهای بزرگ در اقتصاد چیست؟
2. چگونه میتوان اندازه تلاطمهای اقتصادی را تبیین کرد؟
3. تداوم آنها را چگونه تبیین میکنیم؟
و در فصل دوم سه رویکردی که در سه دهه گذشته مطرح بوده را جمعبندی میکنیم و برای تحقیقات آینده رویکرد مناسبتر را انتخاب میکنیم. در فصل سوم بر روی یک جنبه مهم از این رویکرد یعنی اعتبار تمرکز میکنیم و میبینیم ملاحظه سرمایهداری به این نحو فهم ما درباره نظام پولی و مالی را بهبود میبخشد. اثر حاضر را میتوان یکی از آثار مناسب برای مقایسه اقتصاد بر پایه پول و اقتصاد نوین برپایِ اعتبار دانست که بهخوبی نظام مالی جدید و بحرانهای آن را توضیح میدهد و از سوی دیگر نظریه و الگوهای اقتصاد کلان را برای توضیح دهندگی اقتصاد، رشد، رکود، بحران و دورههای تجاری ارزیابی میکند. چنانکه در سخن پایانی آمده بحرانهای اقتصادی بحرانهای علم اقتصاد نیز هست لذا میتوان نقد الگوی های اقتصادی را از زبان آقای استیگلیتز دقیقتر در این کتاب خواند.
با شناخت بحران 2008 میتوان فهمید که این بحران از دل نظام اقتصادی آفریدهشده بود و عدم توانایی الگوی های اقتصادی در پیشبینی آن نشاندهنده ضعف جدی این الگوها است. اینکه الگوها در فضای عادی اقتصاد درست پیشبینی کنند اهمیت چندان ندارد بلکه مهم این است که در زمان بحران بتوانند درست پیشبینی کنند.
بهطورکلی در مورد تلاطمهای اقتصادی سه سؤال مهم مطرح است: سرچشمه اختلالهای بزرگ در اقتصاد چیست درونزا است یا برونزا، ساختار اقتصاد و اختلالهای بزرگ چگونه اثرگذار هستند؟ برونزا بودن علت این یعنی ما کاری برای کنترل این بحرانها نمیتوانیم انجام دهیم و فرض غلطی است؛ اما شوکهای تکنولوژی و جهانیسازی از مهمترین امور تأثیرگذار بر روی نوسانات اقتصادی هستند. سؤال دیگر اینکه چگونه میتوان اندازه تلاطمهای اقتصادی را تبیین کرد؟ که تلاشهای ساموئلسون در طرح ضریب فزاینده شتابنده سعی در پاسخ آن داشت؛ و دیگر پرسش تداوم آنها را چگونه تبیین میکنیم، پس از آغاز رکودی عمیق ستادِ و اشتغال در سطح پایینی باقی میمانند یا خیر؟ برای کنترل تداوم بحران برخی تعیین نرخ بهرههای اسمی صفر و منفی را پیشنهاد کردند.
در کل هزینه اجتماعی لواسانات بسیار بالاست زیرا آثار بیکاری آن بین همه تقسیم میشد و تداوم بحران کوتاه بود آنگاه هزینه زیادی نداشت ولی تداوم بحران طولانی و آثار آن تقسیم نمیشود مثلاً از همه 2 ساعت کار کم نشود بلکه برخی بهکلی بیکار میشوند.
سهشاخه اصلی در اقتصاد کلان نوین نظریه ادوار تجاری، نظریههای کینزی جدید با دستمزدها و قیمتهای چسبنده و شاخههای بدیل اقتصاد کینزی مبتنی بر آثار فیشر و وتلد و استیگلیتز است. میتوان نشان داد که بهترین تفسیر از چرخشهای نزول عمیق همچون رکود بزرگ و کسادی بزرگ را نظریه سوم بیان میکند.
نظریه اول ادوار تجاری حقیقی RBC به دلیل فرض غیرواقعی برونزا گرفتن شوکها، برقراری همیشگی اشتغال کامل و عقلایی بودن انتظارات همه شرکتکنندگان در بازار الگوی ناکامی است. همچنین در نظر نگرفتن عدم تقارن اطلاعات و بیاهمیت بودن بازارها و ماهیت ابزارهای مالی در مدل موجب میشود پیشبینی پذیری این مدل بسیار کم باشد.
نظریه دوم (نسل دوم DSGE) آنها نیز به دلیل تکرار فروض غیرواقعی قبلی هیچ توانایی برای تبیین کاهش ستاده در سال 2008 یا انتقال چشمگیر تعادل ندارند. تنها تفاوت این مدل ب مدل قبلی فرض دستمزدها و قیمتهای چسبنده است. پیامد این تفاوت امکان تداوم بیکاری در اقتصاد است.
درمجموع میتوان گفت دو الگوی قبلی توان پاسخ به سه سؤال مطرحشده را نداشتند ولی الگوی بدیل کینزی جدید این توانایی را دارد. الگوی انقباض بدهی فیشر که توسط استیگلیتز و گرین والد توسعه داده شد محور اصلی این الگو را تشکیل میدهد. تمرکز اصلی بر بخش مالی، نواقص بازار مالی (انحراف از بازار کامل) و... در این الگو پیشبینی و تبیین شکها را فراهم میکند. برخلاف الگوهای قبلی ک بازار رقابت کامل را مبنا در نظر میگیرد میبینیم که عدم تعادل در بازار بهوسیله دستمزدها، قیمت، عدم تقارن اطلاعات، بدهیهای ناشی از ورشکستگی، اثر وامهای اهدایی و عدم انتظارات عقلایی رخ میدهد و این الگو همه این موارد را در نظر گرفته است. نظریه سوم با رفتار خرد، پیشرفتهای جدید اقتصاد خرد، آن جه در کسادی اخیر و دیگر رکودها رویداده سازگارتر است.
اما خارج از توصیف متفاوت سه الگو در شرایط رکودی تجویز آنها نیز متفاوت است. مثلاً در باب سیاستهای پولی مهمترین اشکالات دو نظریه اول عبارت است از: 1. کارکرد سیاست پولی را از طریق نرخ بهره میدانند 2. تنها به یک نرخ بهره اسناد خزانه توجه دارند 3. نهادهایی که اعتبار از طریق آنها اختصاص میباید اهمیت ندارند 4. آثار توزیعی نادیده گرفتهشده است. در مورد سیاستهای مالی نیز نه تنه غیرضروری بلکه آنها را ناکارآمد میدانستند؛ اما در نظریههای جدید به هر دو مخصوصاً به سیاستهای مالی اهمیت زیادی میدهد. فهم بازارهای مالی میبایست در کانون هر تحلیلی درباره رکودهای عمیق قرار گیرد. عدم پرداختن به تأمین مالی و مشکلات عمیق مربوط به اطلاعات بخش اصلی شکست اقتصاد کلان نوین را تشکیل میدهد.
در پایان میتوان اینطور جمعبندی کرد که به علت اهمیت زیاد اعتبار در سیستمهای جدید اقتصاد فهم تأمین مالی و خلق اعتبار و بانکداری بسیار مهم هستند. برخلاف اقتصاد سنتی که بر پول تمرکزیافته، اقتصاد کنونی بر اعتبار بناشده است. البته پول و اعتبار همبستگی زیادی دارند و بهتبع با فعالیت اقتصادی همبستگی زیادی پیدا میکنند. امروزه توان خرید بر اساس نزدیکی به منابع اعتبار تعیین میشوند و نه لزوماً تولید و سود ناشی از آن لذا بانکها در چنین فضایی نقش اصلی را بازی میکنند. برای داشتن اعتبار نیاز به جلب اعتماد داریم ازآنجاکه پایش و بررسی بانکهای بزرگ بسیار سخت و بعضاً ناکارآمد شده است از دست رفتن اعتماد منجر به نوسانات بزرگ در بانک و اقتصاد کلان شده است. از طرفی ورشکستگی بانکها بهمثابه ورشکستگی کل اقتصاد خواهد بود لذا دولت برای نجات خواهد آمد و این مخاطرات اخلاقی بانکها را نهتنها کم نمیکند بلکه افزایش میدهد. بانکها در فعالیتهای پر ریسک و سودآور شرکت میکنند و اگر شانس با آنها یار باشد سود زیادی کسب میکنند. چنانکه در سال 2008 شاهد آن بودیم.
ادعای عنوان کتاب در بررسی علل افول اقتصاد در کتاب بررسی کامل نشده است. متن کتاب به دلیل اینکه سخنرانی پیاده شده آقای جوزف استیگلیتز است از گیرایی لازم برخوردار نیست و دچار ابهامات و ایهامهایی است؛ اما در جهت محتوایی کتاب نقدی کارشناسانه به علم اقتصاد است که در عین پذیرش بنیانهای آن نظریات موجود در آن را به تیشه نقد میکشد. برای فهم نقاط ضعف نظریات اقتصاد کلان و قدرت پیشبینی و تجویز آنها در شرایط بحرانی اقتصاد مطالب قابلتأملی در کتاب آمده است که برای حوزه نقد علم اقتصاد و اقتصاد سرمایهداری میتواند مورداستفاده محقق بهخصوص علاقهمندان بهنقد غرب باشد.